دهقان پیر، با ناله می گفت:
ارباب! آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را�چپ� آفریده است؟!
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.!
ارباب پرخاش کرد که:
بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم �چپ� است؟!
دهقان گفت:چرا ارباب می بینم ...
اما ...
چیزی که هست، دختر شما همه ی این خوشبختی ها را �دوتا� می بیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
69904 بازدید
18 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
56 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian